یادداشت های یک پسر



این دانشمندا چیکار میکنند واقعا؟!

چرا یه جایی اختراع نمیکنن که توش زمان معنایی نداشته باشه

و اونایی که یه هارد پر فیلم و سریال دارن و به هر دلیلی وقت نمیکنن ببینن

برن توش و با خیال راحت فیلم و سریالاشونو تموم کنن؟!


_______________________________


پ.ن:وی در حسرت دنبال کردن فیلم و سریالهای مورد علاقه اش می باشد☹

پ.ن بعدی:از وقتی فهمیدم می باشد،غلط می باشد بیشتر ازش استفاده میکنمD:


ازون آهنگاییه که کافیه یبار گوشش بدی

دیگه باید به ضرب گلوله از مغزت بیرونش کنی!!






بعدا نوشت:الان از وب گوش دادمش و دیدم اون ورژنی که من دوسش دارم نیستش!لینکش رو از نت گرفته بودم و نمیدونستم این موزیک دو تا ورژن داره 
ورژن گیتارش رو از سیستم آپلود کردم(:
پیشنهاد گوش دادن مجدد!

دیروز کم مونده بود وزیر رو هم بیارن کلاس ما

مدرسه ما باید در سخت گیری به دانش آموزان کنکوری در سطح جهانی مقام بیاره

خلاصه تا رئیس آموزش پرورش منطقه رو آوردن کلاس ما

که با بقیه پایه ها کاری نداریم اما شما کنکور دارید و باید تا آخر بیاید 

انگاری دبیراشون بجز چیزشعر چیز دیگری هم دارند که تحویل دانش آموزا بدن

یه بخش نامه هم فرستادن به مدرسه های کل منطقه

که اگه غیبت یا خروج از مدرسه باشه

اون دانش آموز رو به امتحانات نهایی معرفی نکنید

 

در نهایت امروز دکمه مدرسه را زده و نرفتیم

جرعتش رو دارند برای من مشکلی ایجاد کنند

 

تابستون امسال تابستون پر اتفاق و شلوغی برای من و خانواده من بود

ولی با این شرایط انرژی و انگیزه ای رو که اون موقع داشتم

هیچ وقت نتونستم دوباره بدست بیارم

امروز یه شروع دوبارست برای من

باشد که مثل تابستان باشم

 


یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی

 

نبیند مدعی جز خویشتن را

که دارد پرده پندار در پیش

 

گرت چشم خدا بینی ببخشند

نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش


دیروز کم مونده بود وزیر رو هم بیارن کلاس ما

مدرسه ما باید در سخت گیری به دانش آموزان کنکوری در سطح جهانی مقام بیاره

خلاصه تا رئیس آموزش پرورش منطقه رو آوردن کلاس ما

که با بقیه پایه ها کاری نداریم اما شما کنکور دارید و باید تا آخر بیاید 

انگاری دبیراشون بجز چیزشعر چیز دیگری هم دارند که تحویل دانش آموزا بدن

یه بخش نامه هم فرستادن به مدرسه های کل منطقه

که اگه غیبت یا خروج از مدرسه باشه

اون دانش آموز رو به امتحانات نهایی معرفی نکنید

 

در نهایت امروز دکمه مدرسه را زده و نرفتیم

جرعتش رو دارند برای من مشکلی ایجاد کنند

 

تابستون امسال تابستون پر اتفاق و شلوغی برای من و خانواده من بود

ولی با این شرایط، انرژی و انگیزه ای رو که اون موقع داشتم

هیچ وقت نتونستم دوباره بدست بیارم

امروز یه شروع دوبارست برای من

باشد که مثل تابستان باشم

 


منده که هیچ حسی به چارشنبه سوری امسال نداشتم ولی بردنم جشنواره ای که به مناسبت چارشنبه سوری و روز پدر برگزار شده بود

مجریه یه پیرمرد رو آورد بالا یه جایی از گفت و گو ازش پرسید:

حاج آغا شما که هفتاد و اندی از عمرتون میگذره بگید مملکت و امکانات و . زمان قبل انقلاب بهتر بود یا الان

حاج آقا هم نه گذاشت نه برداشت گفت اون زمان!laugh

سالن رفت رو هواlaugh

آخرشم با موضوع امنیت قضیه رو جمع و جور کرد 

 

+هوا بس ناجوانمردانه سرد است!

 


اون اوایل که تلگرام رو نصب کرده بودم،

بعد چت کردن به طرف میگفتم با اجازه چت ها رو پاک میکنم:|

تا بالاخره یکی توجیهم کرد که اون پیاما فقط برا خودت پاک میشن چرا از من اجازه میگیری؟ D:

بعد از چندسال الان این امکان به تلگرام اضافه شد

از همین تریبون میخوام اعلام کنم که جناب پاول دورف من حق ایده ـم رو میخوامcool

پ.ن: انصافا امکان مزخرفیه:|


دیدید هر کسی هر شغلی که داره میگه کار ما بعد از کار در معدن سخت ترین کار دنیاست؟!

الان یه چیز دیگه باب شده هرکی هر درد و مرضی میگریره اصرار داره بگه دردی که من دارم بعد زنده زنده سوختن بدترین درد دنیاست و مینویسه:

جالبه بدونید (مثلا:دندون درد، سردرد ،زایمان طبیعیو.) دومین پدیده دردناکی است که انسان می تواند تجربه کند ، زنده زنده سوختن در آتش در رده اول قرار دارد !

فقط تو کف اون عزیزی هستم که زده بود درد خماری دومین پدیده دردناکی است که انسان میتواند تجربه کند!! D:

 

پ.ن:البته بنظر من با توجه به شرایط موجود ، "ﺯندگی کردﻥ در ﺍیران" ﺩر رتبه ﺍول قراﺭ داﺭه :))

 


آخرین تلاش‌ها برای کنکور امسال. آخرین هفته قبل کنکور. شاید یک قدم تا پیروزی. شاید یک قدم تا شکست. من قطعا و قطعا و قطعا کم تلاش کردم اینو میدونم و از گفتنش شرم دارم ودلیل زجر کشیدن‌های امروزم همینه اما هنوز امید دارم. شاید قدم بعدیم آخرین قدم باقی‌مونده برای رسیدن به موفقیت باشه.


قرار بود تا هشتم فروردین یازدهم رو تموم کنم

نهم،یه روز دیرتر آزمون غیر حضوری رو بدم و برم سراغ دهم

امروز 14 فروردینه و کلی درس باقی مونده از یازدهم رو با دهم یکی کردم

و شروع کردم به خوندن دهم:|

یه معجزه نیازه که من بتونم تا آخر فروردین پایه رو تموم کنم.

لعنت به این گشادی


همونطور که میدونید یمدته هر کانالی که میزنی یه برنامه ای داره مسابقه روبیکیو برگزار میکنه و تبلیغ اینکه جون بخرید تا از مراحل سخت رد بشین
یکی از برنامه هایی که این مسابقه رو برگزار میکرد هشتگ از شبکه یک بود
من به شخصه به دلیل زنده بودن برنامه و مردمی بودن مجریش(که همیشه تاکید میکرد جون نخرید و برا همین مسابقش کمترین جایزه رو داشت) این برنامه رو دنبال میکردم
تا اینکه ایشون امشب این پست رو منتشر کردن و یکی دو ساعت بعد، برنامش به صورت کااااملا خودجوش از لیست پخش حذف شد!:


حرف حق همیشه تلخه ولی فقط برا بعضیا 


‏با بلاتکلیفی زندگی میکنیم

با وعده فردای بهتر امیدوار میشیم

با درد و رنج این زندگی بیحال میشیم

با روح خسته هر روز خدا رو طلب میکنیم

با عشق ، عاشقِ عشقای الکی میشیم

با شرمندگی و حسرت به خونه میریم

با علاقه ، دلتنگی ، آرزو ، میمیریم


پیشنهاد میکنم اگه یادداشت 14 فروردینم رو نخوندید یه سری به این پست (

کـلـیـک) بزنید و بیاید(:


(آزمون جامع دهم)


پ.ن1:اکثر درسا رو اصلا نتونستم بخونم و بعضیارم فقط یکی دو درس خوندم و بعد ول کردم

پ.ن2:بیشتر وقتم رو صرف اقتصاد کردم که فقط تونستم نصفشو بخونم اینم درصدشه:|

پ.ن3: ولی بابت عربی و زبان خوشحالم چون جزو درسایی بودن که اصلا نخونده بودم(:


یکی از باگ های خلقت من اینه که

واقعا نمیتونم تلفنی حرف بزنم

تلفنم همیشه رو سایلنته

حاضرم کل روز با طرف مقابل تکست رد و بدل کنم 

ولی بهم زنگ نزنه یا بهش زنگ نزنم:|

بارها شده به یکی شمارم رو دادم ولی گفتم خواهشا زنگ نزن پیام بده((:


باید. 

باید آن ها را ببوسیم 

اما حیف ما بوسیدن در خیابان را یاد نگرفته ایم 

پروانه ها در خیابان ها می رقصند و باید.

باید با آن ها برقصیم 

اما حیف ما رقصیدن در خیابان را بلد نیستیم.

پروانه ها با پیراهن های عنابی با خال های نارنجی 

با شاخک های نقره ای آواز میخوانند و ما را میخوانند باید.

باید با آن ها بخوانیم 

اما حیف ما تماشاچیانِ سیاه پوش همیشه ایم

آواز خواندن چه می دانیم؟ 

دسته دسته می آیند و باید. 

باید به آن ها وه! چه زیبایید! »بگوییم 

اما حیف

ما شهروندانِ نوچ کشیدن و تخمه شکستنیم 

پروانه ها آمده اند و به زودی می روند 

همچون هزاران پروانه ی دیگر کوچ کرده 

از این سرزمین پریده 

از این خیابان های جیب بر دور شده 

از دست های شهری هراسناک

و ما هر عصر خوش و بش نکرده و آواز نخوانده نرقصیده 

و کسی را نبوسیده به خانه برمیگردیم 

و شبی دیگر را در تقویم تاریک خورشیدی 

به تشویشِ جنگی دیگر به صبح میرسانیم.



# هدی حدادی



قبلا یبار هم گفته ام که من اینجا رو سال 96 ساختم
ولی بنظرم تولد واقعی یک وب زمانیه که تصمیم به نوشتن می گیری 
و براش سرآغاز می نویسی، با وسواس دنبال قالب مناسبی میگردی و .
من تصمیم گرفتم وبم هم مثل خودم خردادی باشه
پس تولد یک سالگیت مبارک وبلاگ عزیز من!

پ.ن1: روزی که شروع به نوشتن در اینجا کردم فکرش رو هم نمی کردم تعداد نوشته هام بیشتر از انگشتای دست بشند ولی بعد یک سال این صد و ششمین پستیه که منتشر میکنم
(البته از این صد و شش تا شما فقط هشتاد و سه تاش رو میتونید ببینید!)

پ.ن2: بیان رو واقعا دوست دارم و فضاش کاملا متفاوت از تمام سرویس هاییه که باهاشون کار کردم
کلا وبلاگ نویسی دنیای جالبیست با نوشته هات قضاوت میشی نه با عکسات (:


امروز تولدم بود و در طی این سال هایی که گذشت اولین بار بود تولدم به جای عزای عمومی مصادف شده بود با یک عید(لعنت به آدم جوگیر!عزای عمومی سه روز،یه هفته،یه ماه نه این که تا ابد!)ولی من مجبور بودم امروز رو به مطالعه منفور ترین درس علوم انسانی یعنی فلسفه بپردازمبا این حال بعد مدت ها یه فیلم دیدم؛

پرستیژ،یه شاهکار دیگه از کریستوفر نولان.


پ.ن: ممنون از دوستانی که به یادم بودند. امیدوارم واقعا یک سال بزرگ تر شده باشم(:


اینکه تو قضیه نجفی خیلی روی رتبش و المپیادی بودنش زوم شد من رو یاد این موضوع انداخت که تو مدرسه اگه خطایی ازم سر میزد مورد بمباران تیکه هایی همچون: "اینم از شاگرد زرنگمون" یا مثلا "تو دیگه چرا؟" و. قرار میگرفتم. کی گفته علم باعث میشه آدم از هر خطایی مبرا باشه؟ اصلا مگه هر آدمی ممکن الخطا نبود؟ خیلی از جنایت های بزرگ جهان به وسیله همین علم صورت گرفته.


چند روزه متوجه شدم تمام وبلاگ های من در بلاگفا با نزدیک دو هزار پست و کلی خاطره مسدود شدند! به چه جرمی؟! به جرم مهاجرت به بیان و رزبلاگ؟ خب آدم عوضی اگه حقوق کاربران رو رعایت می کردی و هی دم به دقیقه به وبشون دست درازی نمی کردی یا اینکه وب پر مخاطب من و خیلی های دیگه رو با حذف از لیست بروز شده ها و لیست موضوعی نابود نمی کردی، مگه مرض داشتیم وب چند ساله مون رو رها کنیم. از چی می ترسیدی؟ چند تا بچه مدرسه ای چه هدف دیگه ای جز سرگرمی تو اون وب داشتند؟

اون وب ها صدقه سری شما تعطیل شده بودند و کاربردشون فقط این بود که یه آدمی مثل من گاهی بیاد و خاطره هاش رو مرور کنه که همین رو هم تو سرویس وبلاگ دهی کثیفت اضافی دیدی


در وصف شما جناب شیرازی همین بس که:

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد.


پ.ن:همه اینا به کنار! ولی چرا وب اون بدبختی که ایمیل نداشت و با ایمیل من وب درست کرده بود رو هم مسدود کردی؟! D:

امروز تولدم بود و در طی این سال هایی که گذشت اولین بار بود تولدم به جای عزای عمومی مصادف شده بود با یک عید(لعنت به آدم جوگیر!عزای عمومی سه روز،یه هفته،یه ماه نه این که تا ابد!)ولی من مجبور بودم امروز رو به مطالعه منفور ترین درس علوم انسانی یعنی فلسفه بپردازمبا این حال بعد مدت ها یه فیلم دیدم؛

پرستیژ،یه شاهکار دیگه از کریستوفر نولان.


پ.ن: ممنون از دوستانی که به یادم بودند. امیدوارم واقعا یک سال بزرگ تر شده باشم(:


کنکوری های 99 می بینم که امتحاناتون تموم شدن و میرید که داشته باشید کنکور 99 رو! از طرف دیگه پیدا کردن منابع خوب تو این بازار مافیایی که همه به فکر جیب خودشونن از معضلات داوطلبان انسانیه پس تصمیم گرفتم منابعی که خودم استفاده کردم رو بهتون معرفی کنم. این پست رو هم در منو بالای وب می ذارم تا هرفردی در هر زمانی بتونه بهش دسترسی داشته باشه.

1. ادبیات عمومی: 
کتاب های سیر تا پیاز و تست خیلی سبز ادبیات واقعا عالی هستند البته بخش تست ها در کتاب خیلی سبز و بخش درسنامه در سیر تا پیاز سنگینی می کنن که می تونید بسته به نیازتون هر کدوم رو دوست داشتید انتخاب کنید.

2.عربی عمومی:
برای عربی منابع مختلفی رو تست کردم و به این نتیجه رسیدم که فعلا کتابی بهتر از کتاب های آقای اسرافیل قربانپور در بازار وجود نداره.کتاب های سیر تا پیاز و همچنین کتاب جامع میکرو طلایی نوشته ایشون هستند.

3.دین و زندگی:
کتاب های تست دین و زندگی خیلی سبز واقعا عالی هستند. درس نامه های عالی و تست های پر مغز.

4.زبان:
کتاب های دکتر اناری از انتشارات مبتکران و بس!

5.ریاضی و آمار:
کتاب های آقای امیر زراندوز رو پیشنهاد میکنم. همین یه‌ذره درصدی که می تونم از ریاضی بزنم رو مدیون کتابای ایشون هستم. سعی شده مطالب به ساده ترین صورت بیان بشن. ایشون هم در انتشارات گاج و هم در انتشارات خیلی سبز کتاب دارند که خیلی باهم فرقی ندارند؛هر کدوم که خواستید می تونید تهیه کنید.

6.اقتصاد:
کتاب میکرو از انتشارات گاج.

7.ادبیات اختصاصی:
کتاب تست علوم و فنون ادبی خیلی سبز با درسنامه های کوتاه ولی خیلی خیلی مفید.

8.عربی اختصاصی:
مراجعه شود به شماره دو همین پست!

9.تاریخ:
حقیقتش کتابی که درسنامش چنگی به دل بزنه تو این سه سال پیدا نکردم. پیشنهاد می کنم از خود کتاب مطالعه‏‌ش کنید و برای تست زدن از فایلهای اینترنتی یا هر کتابی که دوست داشتید استفاده کنید.

10.جغرافیا:
همون پیشنهاد بخش تاریخ رو دارم ولی اگه علاقه‌مند به استفاده از کتاب دیگه بودید کتاب تست خیلی سبز رو پیشنهاد می کنم.

11.جامعه شناسی:
باید بگم اگر سراغ منبعی جز کتاب تست جامعه شناسی خیلی سبز رفته باشید سخت در اشتباهید! درس نامه ها و تست های طوفانی این کتاب شما رو به جامعه شناسی علاقه‌مند خواهد کرد!

12.فلسفه و منطق:
من خودم از کتاب جامع انتشارات مشاوران نوشته وحید تمنا استفاده کردم و راضی بودم. دوستانی که از کتاب میکرو نوشته سید حسام الدین جلالی طهرانی استفاده کرده بودن هم شدیدا راضی بودند.

13.روانشناسی:
و در نهایت درس شیرین روان شناسی که پیشنهاد میکنم اول از همه خط به خط کتاب درسی رو مسلط باشید و بعد برای تسلط بیشتر از کتاب تست خیلی سبز استفاده کنید این کتاب هم درسنامه های جالبی داره.



در پایان امیدوارم این پست مفید بوده باشه براتون.آرزوی موفقیت براتون دارم و دعاتون می کنم، دعام کنید(:

امروز خیلی خوب خوندم! راضیم از خودم کاش چند روز گذشته رو هم اینطوری می خوندم و هدرشون نمی دادم. با کوله باری از خستگی راهی تخت خواب می شم و امیدوارم در این چند روزه باقی مونده خالی نکنم و انرژی لازم رو داشته باشم.


پ.ن: چه سخته با گوشی پست گذاشتن


تو این چند روز مونده به کنکور؛ تنها انگیزه و امیدم برا درس خوندن اینه که میرم تو هاردم و سریال هایی که ندیدم و میتونم بعد کنکور ببینم رو نگاه میندازم و بهترین انگیره ام برا آینده زندگیم میشهزیبا نیست؟


پ.ن: اصلا باورم نمیشه دو ماه از اون روزی که

این پست رو گذاشتم،گذشته:|


امروز هم مثل دیروز چندان درسی نخوندم 

خیلی خسته و کسلم و هی دلم می خواد بخوابم

مفید ترین کاری که میتونم بکنم اینه که پاشم برم کارتمو پرینت کنم


خدایا میشه زودتر تموم شه؟:|


بعدا نوشت: در حالت کلی زمان به کندی تمام درحال گذره بعد میای دو کلوم درس بخونی فوری شب میشه:| چجوریاس؟


اینم از این دیشب کم کم داشت خوابم میبرد که با صدای جر و بحث و بشکن بشکن همسایه خواب از سرم پرید(خدا لعنتتون کنه) شب کلا سه ساعت خوابیدم. بر خلاف کابوس هام خیلی زود رسیدیم،حوزه خوب بود و خداروشکر که تو راهرو نیوفتاده بودم. با دو تا از بچه های گزینه دو و همچنین با دوتا از همکلاسی های خودم تو یه کلاس بودم. اما کنکورم! هنوز هیچ حسی نسبت بهش ندارم نه میتونم بگم خوب بود و نه میتونم بگم بد.باید منتظر نتیجه موند.

سر جلسه کیک و ساندیس هم ندادن که ما یه عمر دلمونو به این لحظه خوش کرده بودیم

واقعا ممنونم که این مدت غرغر های من رو تحمل کردید و همچنین ممنون از کامنتای خوب خوبتونصبح که وبلاگ رو چک کردم از محبتی که داشتید پشمام ریخت (خوب شد خنک شدم تو این گرما) و چشام قلب قلبی شد!!

با آرزوی موفقیت برا رفقایی که فردا کنکور دارن✌







خب اینم از روز آخر. برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همینجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:


بالاخره جم و جور میشم تا برم سراغ نتایج

وارد سایت میشم و موقع وارد کردن مشخصات دعا دعا میکنم

خدایا از هزار بیشتر نشه دیگه میشه که بشه؟!

فاصله بین زدن اینتر و باز شدن صفحه هزار سال برام میگذره

و سرانجام کارنامه اعمالم رو می بینم 

اسکرول ریزی می کنم و درصدهام رو می بینم

نفس عمیقی می کشم و می رم سراغ قسمت رتبه

رتبه:ششصد(و خورده ای!)

خوابم یا بیدار؟! خدایا مرسی!

و یه تشکر ویژه از خودم((((:


فکر می‌کنم فضایی که در اون زندگی می‌کنم هم در این قضیه بی تاثیر نباشه.

اتاق من همچنان یک فضای تمام کنکوری داره!

قفسه کتابهام پر کتاب تسته. هر کشو یا کمدی رو باز می‌کنم ازش جزوه و دفترچه آزمون میزنه بیرون!

دیوار های اتاقم هم همچنان پر یادداشت و خلاصه ست.


موقعیت 1:

A: دین من میگه من اجازه ندارم این کار رو انجام بدم.

B: .


موقعیت 2:

A: دین من میگه تو اجازه نداری این کار رو انجام بدی.

B: .


اگه شما به جای فرد B بودید تو هر یک از موقعیت ها چه واکنشی نشون می دادید؟


امیر عظیمی که هیچ‌وقت در مارکت موسیقی به حقش نرسیده این بار شاهکار خلق کرده است.
دلبستگی» از همان ابتدا با ترانه‌اش به ما می‌گوید اگر خشت اول درست نهاده باشد بنای کار تا چه اندازه قوی خواهد بود. ترانه کار پر از توصیف‌های شاعرانه و بسیار زیبا از معشوق است و به همه ثابت کرده سانسور فقط یک بهانه برای نق زدن است. من زیر چتر مژه هات میرم وقتی تو بارونی ترین ماهی». عالی نیست؟ باور کنید که هست!
ملودی کار، فاخر و سنگین است و به سادگی و به سرعت با آن ارتباط برقرار نخواهید کرد. هرچه بیشتر آن را گوش کنید بیشتر از آن لذت خواهید برد. تنظیم کار یک تنظیم غربی و به شدت زیباست. استفاده از یک آرپژ با جنس پیانو هم آرامش‌بخش است و هم احساسی. از سوی دیگر در این ترک از صدای عظیمی به عنوان بک وکال استفاده شده. نتیجه؟ بی‌نظیر!
این کار بی عیب و ایراد نیست. به طور مثال لحن خواندن عظیمی برخی لحظات ایرانی است و با فضاسازی تنظیم جور در نمی‌آید اما وقتی کلیت کار انقدر زیبا شده باید آن را شاهکار دانست و از گوش دادن آن لذت برد. دلیل نمی‌شود وقتی عظیمی پروپاگاندای رسانه‌ای ندارد و با آهنگ‌هایش داب‌اسمش نمی‌سازند موسیقی‌اش نادیده گرفته شود. پس لطفا از این کار لذت ببرید و آن را برای اهل دل» بفرستید!








شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ

ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش


#حافظ




قسم به زندگی که مرده 

قسم به مرگ اون شهید

قسم به قصـــه ی دلو 

کـــه آخـــــرش ســـر نرسیــــــد

قسم به مهر مادری 

قســــم به یار و یاوری

قسم به اون خدایی که 

بین ما کرده داوری

قسم به همه وجود 

قسم به سجده و سجود

قسم به لحظه ی وداع 

قسم به مرگ این صدا

قسم به بغض سینه ها 

قسم به خیسی نگاه

قسم به اون حقیقتی 

که گمشده توی صدا

به اون طلوع بی نشون 

به اون همه خط و نشون

قسم به اون حقیقتی 

که معلومه با رنگ خون




سوم راهنمایی بودم. امتحاناتِ نوبتِ اول شروع شده بود و من به مادر قول داده بودم معدلم ۲۰ بشه. رقابت توی مدرسه‌ی ما بر سرِ صدمِ نمره بود. (مدرسه‌ی الکی مثلاً تیزهوشان) کارِ راحتی نبود اما از اونجایی که لبخندِ مادر ارزشِ تحملِ هر فشاری رو داره بکوب می‌خوندم.


 جهت مشاهده ادامه و منبع اصلی این مطلب کلیک کنید


ویروس کرونا رو میگن وارد کشور نشده خدارو شکر. ما هم میگیم نشده. اصلااا نگران نباشید!

البته عجیبه که همه کشور های همسایه اومده فقط ایران نیومده. 

مثلا گفته: "نه نه نه ایران نه! اصرار نکنید تو ایران نمیرم! ببینید بچه ها این گربه هه ایران اوناس منم منشاءم خفاشه ما حیوونا باید هوای همو داشته باشیم!"

تو ایران نیومده ولی شما رعایت کنید؛دستاتونو با آب و صابون خیلی بشورید. میرید سرویس هم دستاتونو بشورید. اومدید بیرون باز دوباره برید تو دستاتونو بشورید! انقد بشورید که یکی بیاد در بزنه بگه بیا بیرون کار واجب دارم. اون که رفت تو به اونم بگید دستاشو بشوره!

خلاصه شستن دستا فراموش نشه باقیش حلهwinking



امروز

Amelie رو دیدم و رفت میان فیلم های مورد علاقه من!

فیلم درباره زندگی دختری درونگرا و صاحب چشمان خندان و زیباست که رسالتش خوشحال کردن دیگران است! فیلمی سرشار از مهربانی و عشق که نینو و امیلی این عشق لطیف، دلپذیر و ملایم رو بدون این که چندان سخن گفته باشند به اشتراک گذاشته اند.

بی شک یکی از زیباترین موسیقی متن ها، موسیقی متن این فیلم هستش. فیلمی که حال خوب، تعجب و لبخند برای شما به ارمغان می آوره. 

پاریس کاملا رؤیایی به نظر می رسه و باعث می شه آرزو داشته باشید که کاش در پاریس، در مونت مارتر، با زبان فرانسه به عنوان زبان مادری متولد شده بودید!

این فیلم باعث میشه که شما بخواید کار های قشنگی با زندگی خودتون و دیگران بکنید، باعث میشه که شجاع باشید اگرچه خودتون رو ترسوترین آدم برای زندگی در این سیاره بدونید!

من واقعا این فیلم رو به همه توصیه می کنم چون که می تونم تضمین کنم: "ناامید نمی شید!"


مشکل مرتضی تبریزی فقط روانی نیست. این آدم فوتبال بازی کردن یادش رفته. آرش برهانی اواخر بازیش تو استقلال که از نظر روانی تحت فشار بود فقط موقعیت خراب می کرد. اما تبریزی یه استپ توپ ساده و جایگیری هم بلد نیست چه برسه به گنی.


این روزها خودم رو اینطوری سرگرم میکنم:


 به عبارتی بخش عمده ای از روزهام به این صورت میگذره:
  • ورزش: من؟ ورزش؟! از برکات کروناست بخدا:دی
  • سریال وست ورلد: عالیه واقعا! فیلم و سریالهایی رو که مغز آدم رو به چالش میکشند به شدت دوست دارم!
  • موزیک: موسیقی بخش جدایی ناپذیر از روزهای منه(:

+شروع کننده چالش:

حریر بانو




این پست در مورد روز های اول دانشگاهه که اون موقع نادانی کردم و ننوشتم ولی حالا میخوام تا از حافظم پاک نشدن ثبتشون کنم.


۴ مهر ۹۸:

رفتم برای ثبت نام.برای اولین بار دانشگاهمون رو دیدم. تو نگاه اول بزرگ به نظر می رسید. چند نفر داشتند جلوی در دانشگاه عکس میگرفتند.(بی خبر از سرنوشت شومی که در انتظارشون بود:دی) همه چیز خیلی خوب و سریع پیش رفت.(از بس که برای آماده کردن مدارک وسواس به خرج داده بودم) اولین سوتی دانشگاهم رو هم تو همین روز دادم؛ مسئولی که دم در محل ثبت نام ایستاده بود و فرم پخش می کرد رو با دانشجو هایی که برا ثبت نام اومده بودند اشتباه گرفتم و با بی محلی تمام از کنارش رد شدم و رفتم داخل!


۵ مهر ۹۸:

همه چیز رو آماده کرده بودم. مادر بزرگ و پدربزرگ مادریم برای بدرقه کردنم به خونمون اومده بودند. اول رفتیم سر خاک پدربزرگ پدریم و بعد راهی جاده شدیم. 

بالاخره خوابگاهم رو دیدم. پدر و مادرم هم باهام به داخل اتاق اومده بودند.(بعد ها به خاطر این قضیه مسخره شدم) یک اتاق ده نفره(بعد ها شد دوازده نفره) که فقط سه نفرشون اومده بودند. وسایلم رو که گذاشتم اومدیم بیرون، پدر و مادرم رو راهی کردم و برگشتم به خوابگاه. وقت شام شده بود. با یکی از اون سه نفر(که بعدا ازش متنفر شدم!) رفتیم به سلف و شام خوردیم.

کم کم اتاق داشت تکمیل می شد. از ظاهر که قضاوت میکردم به اکثر بچه ها بدبین بودم! در صورتی که حتی اسم همدیگه رو هم نمیدونستیم! سریال جذااااب ستایش ۳ شد اولین چیزی که باهم دیدیم! بعدش چند نفری رفتیم بیرون و محوطه دانشگاه رو چرخ زدیم!

ساعت یازده و نیم خاموشی زده شد. من که عادت کرده بودم دیر وقت بخوابم یک قسمت از "صد نفر" رو دیدم(تو همه خاطراتم هست این سریال لامصب:دی)

اون شب اصلا خوابم نبرد!


۶ مهر ۹۸ یا به عبارتی ۹۸.۷.۶ :

کلاس ها دیگه رسما شروع شده بودند و استادایی رو زیارت میکردیم که یکی پس از دیگری هندونه دانشجو شدنمون رو زیر بغلمون میدادند!بعضی ها هم همکار صدامون میکردند که نیشمون تا بناگوش باز میشد! یخ ترم بالایی های اتاقمون هم کم کم داشت باز می شد و هی دستمون مینداختند! سرم به کلاس ها گرم بود تا اینکه تموم شدند. همین که کلاس ها تموم شدند دلتنگی از یک طرف و فکر و خیال اوضاع داغون دانشگاه و خوابگاه (و تفاوتشون از زمین تا آسمون با اون چیزی که تصور می کردم) از طرف دیگه یقم رو گرفتند و باعث شدند از دانشگاه بزنم بیرون. نمیدونم چرا اما گریه کردم.! همین شد که اومدم و تو وبلاگم نوشتم:" اولین روز دانشگاه افتضاح بود!"

حالا که فکرش رو میکنم میبینم که زیاد هم روزهای افتضاحی نبودند! (:


امروز قصد دارم که یک آلبوم موسیقی زیبا را به شما معرفی کنم.

در دورانی که هر خواننده از ترس شنیده نشدن به فکر تولید آلبوم نیست، امین قباد یک آلبوم زیبا تولید کرده که همه باید آن را بشنوند. آلبومِ صدای تو!

تِرک های زیر را بیشتر پسندیدم. بشنوید و در صورت پسندیدن کل آلبوم را دانلود کنید؛ درصورت نپسندیدن باز هم آلبوم را کامل گوش دهید، جای دوری نمیرود!



Amin Ghobad - Bargard






Amin Ghobad - Gherye Nakon






Amin Ghobad - Sedaye To







+برای شنیدن سایر تِرک های آلبوم،

اینجا کلیک کنید.


قرنطینه کم کم دارد باعث می شود اندک استعداد هایم در زمینه هنری را کشف کنم!
قرار بود تکلیفی که استاد واحد هنر برایمان داده است را بر عهده یکی از هم اتاقی هایم بگذارم و او برایم خطاطی بکند. اما بیکاری این روزها باعث شد که با کمک یوتیوب جان، خودم دست به کار شده و این بشود نتیجه کارم:


قرنطینه کم کم دارد باعث می شود بروم سراغ کارهایی که تا به حال انجام نداده ام!
قرار بود تکلیفی که استاد واحد هنر برایمان داده است را بر عهده یکی از هم اتاقی هایم بگذارم و او برایم خطاطی بکند. اما بیکاری این روزها باعث شد که با کمک یوتیوب جان، خودم دست به کار شده و این بشود نتیجه کارم:


سال 98 دارد از نفس می افتد پس از آنکه بسیاری را از نفس انداخت. سالی که اگر کتاب بود نه در تخیل ژول ورن می گنجید و نه در مخیله جرج ارول. سالی که اگر نقاشی بود اکسپرسیونیسم بود و اگر فیلم بود تم آخرامانی در ژانر وحشت داشت. سالی که بیمش از امیدش و خوفش از رجاءش بیشتر بود.



هر دم دردی از پیِ دردی ای سال / با این تن ناتوان چه کردی ای سال / رفتی و گذشتن تو یک عمر گذشت / صد سالِ سیاه برنگردی ای سال!

+قیصر امین پور



امیدوارم روزگار بهتری در سال جدید داشته باشیم.


تدلاسوی قشنگم تموم شد. خیلی خوب و درخورِ تدلاسو تموم شد واقعا. بدون کلیشه‌هایِ قسمت آخرِ سریالی و جمع و جور و جامع. هم تو این قسمت و هم تو قسمت ماقبل پایانی دقیقا به اندازه یه مسابقه فوتبال واقعی هیجان و استرس داشتم! و لحظه‌های رقیق کننده و بغضی‌کننده زیادی هم داشت.
خیلی لحظه های خوبی رو گذروندم حین دیدن این سریال. از همون فصل یک که هیشکی اصلا همچین سریالی رو نمیشناخت و اومدم ازش نوشتم و خیلیا رو به سمتش کشوندم. تا این روزا که خیلی معروف شده و خیلیا دیدنش و دنبال کردنش و دوستش داشتن. دلم برا ریچموند و تک تک آدماش تنگ خواهد شد(:

اینم چند تا شات از قسمت آخر:



امروز دربی هم بود و خیلی استرس داشتم بابتش. باختیم. اون گل ثانیه آخرمون خیلی چسبید و شاید خوشحال‌ترین آدم دنیا بودم اون لحظه. ولی نشد که بشه و خیلی غمگین شدم و هستم. کاش هر چه زودتر این طلسم برامون بشکنه.): ولی اینکه با یه آدم غیرفوتبالی دیدمش و اونطوری هیجان یه مسابقه فوتبال گرفته بودتش باعث شد خیلی خوشحال و هیجان زده بشم و خاطره خوبی هم از این مسابقه به جا بمونه. خیلی تجربه جذابی بود.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها